کتاب نیروی حال – اکهارت تُله
در این کتاب، اکهارت تله به چگونگی زندگی سالم تر و شادتر درلحظه حال می پردازد. اکهارت تله یک رهبر معنوی آلمانی تبار است که در شانزدهم فوریه سال 1948 در شهر لونن آلمان متولد شد و کمی بعد، به همراه پدرش به اسپانیا نقل مکان کرد. او دوران کودکی ناخوشایندی داشت چراکه همیشه شاهد اختلافات و جدال والدینش بود. اکهارت توله، در لندن به تحصیل پرداخت و در حال حاضر، شهروند کانادا بوده و در شهر ونکوور زندگی می کند. او همه وقت خود را صرف افزایش آگاهی معنوی انسان ها می کند.
اگر کسی را در خیابان ببینی که با صدای بلند با خود حرف می زند حتما می گویی دیوانه است اما حقیقت این است که او فرقی با تو ندارد. او بلند بلند حرف می زند و تو آهسته در ذهن خود مشغول به حرف زدن هستی. ذهن تو دائما در حال حرف زدن است، قضاوت می کند، مقایسه می کند، شکایت می کند، ارزیابی می کند و …!
این صداها ممکن است زنده شدن خاطرات گذشته یا خیال پردازی و نگرانی درباره ی آینده باشد. این صدا، به ذهنِ شرطی شده ی تو تعلق دارد. بنابراین، تو حال حاضر را از چشم گذشته می بینی و امور را بر اساس داده های گذشته تفسیر می کنی. این صدا که صدای خود دروغین یا نفس است، دشمن اصلی توست.
ناتوانی در توقف فکر، بزرگترین مصیبت است. همه به این رنج مبتلا هستند و این رنج عادی شده است. هیاهوی بی وقفه ی ذهن، مانع حضور در لحظه ی حال می گردد و باعث ایجاد خود دروغین یا نفس می شود. منشا همه ی ترس ها و رنج های زندگی، همین نفس است.
در کتاب نیروی حال با مفهومی به نام روشن شدگی آشنا می شویم، روشن شدگی یعنی پیدا کردن حقیقت خویشتن، حقیقتی که ورای نام ها و صورت هاست. وقتی به روشن شدگی دست نیافته باشی، دچار توهم جدایی از خود و جهان پیرامون خود می شوی. خود را چیزی منفک در نظر می گیری. و همین توهم جدایی باعث ایجاد ترس ها و خصومت درون و بیرون تو می گردد. و این خصومت نیز به قاعده ی زندگی تو تبدیل می گردد. وقتی در لحظه ی حال حضور داری و تمام توجهت به لحظه ی جاری معطوف است، هستی را تجربه می کنی. بزرگترین مانع تجربه کردن این حقیقت، یکی انگاری خود و ذهن است، یعنی پرسه زنی فکر (خودگویی های ذهنی).
خبر خوب این است که تو قادر هستی از ذهن خود رها شوی و این رهایی، تنها حقیقت زندگی است. به صدای درون سرت گوش کن. به تکرار الگوهای ذهنی ات دقت کن. درواقع، حاضر باش و ناظر بر افکارت باش. هنگام گوش دادن به صدا، بی طرف باش و قضاوتی نکن چون اگر قضاوت یا سرزنش کنی یعنی آن صدا باز هم بر تو غالب است. حضور خود را آنجا احساس کن. وقتی فقط خودت را ناظر بر صداها ببینی، یعنی نیروی لحظه ی حال را دریافته ای، یعنی فکر دیگر بر تو سلطه ندارد. وقتی فکر فروکش می کند، تو شکاف بی ذهنی را تجربه می کنی و این شکاف، به تدریج طولانی تر می شود و حسی از سکون و آرامشی بی انتها در درونت ایجاد می گردد. این آگاهی، میدانی از انرژی را پیرامون تو ایجاد می کند که به نشاط و شادابی تو می انجامد. و حالا درمی یابی که این احساس حضور توست که خود حقیقی توست.
با حضور در لحظه ی اکنون، تو آگاهی خود را از فعالیت های ذهن جدا می کنی و شکاف بی ذهنی ایجاد می کنی. شکافی که بدون واسطه ی فکر، هشیار و بیداری هستی. و این همان حقیقت مراقبه است. نسبت به سکوت و احساس قدرتمند حضور خود آگاه باش. یعنی هر کاری که در لحظه انجام می دهی را عمیقا حس کن و بر آن متمرکز باش؛ مثلا وقتی دستهایت را می شویی، به احساساتی که در تو ایجاد می شود توجه کن: صدای آب را بشنو، ریختن آب روی دستهایت را حس کن، جنبش دستهایت را، رایحه ی صابون را حس کن. پس به خاطر داشته باش که هرگاه، شکاف بی ذهنی ایجاد کنی، نور آگاهی شدیدی بر تو می تابد.
ذهن، فقط یک وسیله و ابزار است برای انجام کارهایت. پس از استفاده از ذهن، باید آن را زمین بگذاری. فکر، موجب نشت و اتلاف انرژی حیاتی تو می شود. چنین فکر ناخواسته ای، درواقع، نوعی اعتیاد است. چون نمی توانی متوقفش کنی، ظاهرا از تو قویتر است و احساس لذت کاذب برایت دارد اما درنهایت، به رنج ختم می شود. وقتی خود را با فکر یگانه می پنداری، باور می کنی که اگر ذهن نباشد، تو هم نخواهی بود. نفس یا خود دروغین که ساخته و پرداخته ی ذهن توست، در اثر همین یکی انگاری به وجود می آید. نفس با لحظه ی حال کاری ندارد، فقط در گذشته و آینده سیر می کند و با سیر کردن در این زمان ها تغذیه می شود و بقا می یابد. حتی وقتی به لحظه ی حال می پردازد، آن را بد می پندارد چون از دریچه ی گذشته یا با توجه به آینده به آن می نگرد. ذهن خود را مشاهده کن تا این عملکرد را ببینی. پس کلید رهایی، حضور در لحظه ی حال است و تا زمانی که ذهن خود هستی، نمی توانی نیروی حال را درک کنی.