کمی‌بهتر S02-E02 | میکرو اکشن

در بسیاری از فرهنگ‌های کهن می‌توانید این توصیه را ببینید که «برداشتن یک گام، هر چقدر هم کوچک، می‌تواند سرمنشاء تحولاتی جدی و بزرگ‌ شود.»

میکرو اکشن یعنی اقدامی بسیار کوچک در مسیر هدفی بزرگ‌تر؛ با این ویژگی که این اقدام به زمان، کوشش و منابع بسیار کم نیاز دارد-
میکرو اکشن یا اقدامک قرار است آن‌قدر ساده و کوچک باشد که شما نتوانید برای انجام ندادن آن بهانه بیاورید. توصیه هایی ازین دست در فرهنگ خودمون در غالب ضرب المثل ها به ما رسیده مثل همین مثال معروف سنگ بزرگ نشونه نزدنه
احتمالا این رو تجربه کرده باشید که هرچی کارها سخت‌تر میشن و هزینه اونها افزایش پیدا می‌کنه، تعلل و مقاومت ما برای انجام اونها هم بیشتر میشه. شروع می‌کنیم به اهمال کاری. خودمون رو با کارهای ساده‌تر مشغول می‌کنیم تا از زیر کارهای سخت دربریم.
هر چی سنگِ هزینه‌ کارها بزرگتر میشه، احتمال نزدن و انجام نشدن اون کارها بالاتر میره.
مثلا نوشتن یه گزارش مفصل که حداقل به چند ساعت کار متمرکز نیاز داره، میتونه یکی از همون سنگای بزرگی باشه که علاقه‌ای به برداشتنش نداریم، همون قورباغه‌ای که برایان تریسی از ما می‌خواد که قورتش بدیم. قورباغه‌ای که عادت داریم تا می‌تونیم از زیر خوردنش شونه خالی کنیم، ولی وقتی که قدم‌ها کوچیک میشن و هزینه اونها کم میشه، نه به اونها فکر می‌کنیم، نه مقاومت زیادی در برابرشون داریم، نه انتظار زیادی از اونها داریم و نه خیلی جدی می‌گیرمیشون.

حتما این جمله رو هم شنیدید که میگن سخت‌ترین مرحله از انجام هر کار مهمی اولین مرحله یعنی شروع کردن آن است.
وقتی انجام یک کار مهم را واقعا آغاز می‌کنید، به طور طبیعی انگیزه پیدا می‌کنید تا آن را ادامه دهید. قسمتی از ذهن شما همیشه عاشق این است که سرگرم کارهای مهمی باشد که واقعا می‌توانند در زندگی شما تحول ایجاد کنند. وظیفه شما این است که این قسمت از ذهن خود را دائما تغذیه کنید. حتی فکر کردن به شروع و انجام یک کار کلیدی انگیزه شما را بالا می‌برد و کمک می‌کند تا بر تنبلی خود غلبه کنید. واقعیت این است که مدت زمان لازم برای انجام یک کار مهم در اغلب موارد معادل مدت زمانی است که برای انجام یک کار کم اهمیت لازم است. تفاوت در این است که شما با اتمام کاری ارزشمند و قابل توجه به طور فوق‌العاده‌ای احساس خرسندی و غرور می‌کنید، حال آنکه با صرف همان میزان وقت و انرژی در انجام کاری کم‌ارزش یا احساس خرسندی نخواهید کرد و یا میزان آن بسیار اندک خواهد بود.

توی این اپیزود از کمی بهتر شدن میخوام در مورد اهمیت میکرو اکشن ها و برداشتن گام های کوچیک در راستای رسیدن به اهداف بزرگ صحبت کنم
 ویژگی میکرواکشن ها باعث میشه که خیلی راحت ازشون استفاده کنیم. سنگ‌های کوچیک خیلی راحت‌تر زده میشن. برای اینکه یه سنگ کوچیک رو برداریم، لازم نیست برنامه‌ریزی کنیم…
انتظار نداریم یه سنگ کوچیک بتونه کاره خاصی انجام بده و مارو دچار خطای کاربیش از حد نمیکنه، اقداماتی که ما رو دچار انتظار بیش از حد از خودمون نمیکنن….

 داستان کوتاهی  از ابوسعید ابوالخیر نقل شده
داستان به سخنرانی او در شهر طوس بازمی‌گردد. معروفه که،‌ ابوالخیر بر منبر نشسته بود. محل سخنرانی مملو از جمعیت بود و جای خالی برای نشستن وجود نداشت. فردی در آن میان برخاست و فریاد زد: «خدایش بیامرزاد هر که را که از آنجا که هست، گامی به پیش نهد.»
ظاهراً ابوسعید پس از شنیدن این جمله از منبر پایین می‌آید و می‌گوید: هر آن‌چه را که همهٔ بزرگان گفته‌اند، این مرد در یک جمله گفت. دیگر حرفی نماند که من بگویم.
گاهی اوقات ما انقدر غرق در کارهای بزرگی که آدما موفق کردن میشیم که اصلا اقدام های کوچیکی که اونا کردن تا به این جایگاه رسیدن رو نادید میگیریم
گاهی انقدر عادت کردیم حرف های مفصل بشنویم که حقیقتی در یک کلمه نمیتونه مارو سیر کنه

البته این نوع توصیه‌ها به فرهنگ ما محدود نیست. ژاپنی‌ها هم از کایزن (Kaizen) حرف می‌زنند.
کایزن بیشتر تفکری فلسفی است نه صرفا روشی برای بهبود بهره‌وری که معمولا برای برنامه‌ریزی و سازمان‌دهی کارهای روزمره‌تان به‌کار می‌گیرید
با اینکه معنی تحت‌الفظی کایزن «تغییر خوب» است، ولی در چرخه‌ی بهره‌وری به معنای «پیشرفت دائمی و مداوم» است. به بیان ساده، تمامی قسمت‌های سازمان باید همواره سعی کنند که فعالیت‌هایشان را بهتر از قبل انجام دهند. این فلسفه برای اولین بار زمانی شکل گرفت که بعد از جنگ جهانی دوم، تعداد زیادی از شرکت‌های ژاپنی به این نتیجه رسیدند که انجام کارها به روش‌های پیشین فکر خوبی نیست، خصوصا وقتی گزینه‌های بهتری وجود دارند که امکان انجام کارها به روش‌های رقابتی‌تر را فراهم می‌کنند.
کایزن را نمی‌توان در چند جمله خلاصه کرد و بخش مهمی از روح و روحیهٔ ژاپنی است. اما می‌دانیم که یکی از پایه‌های آن، باور به اهمیت تغییرات خوب و  کوچک تدریجی است؛ چیزی که بر خلاف روح رایج زمان ماست.

فواید میکرو اکشن چیه؟

1- کاهش هزینه

برای اینکه برداشتمون از هزینه، ملموس‌تر بشه، می‌تونیم هزینه رو با تعداد پله متناظر بگیریم. هر چی هزینه یه کار بالا باشه،‌ مثل اینه که باید تعداد پله بیشتری رو طی کنیم تا اون کار تموم بشه و هر چی این هزینه کمتر باشه، تعداد پله‌ کمتری نیاز به طی شدن داره.

با این تناظر، میشه اقدامات کوچیک رو معادل کارهایی با هزینه یک پله در نظر گرفت. یعنی کافیه فقط از یه پله عبور کنیم تا اون کار به انجام برسه. با هر اقدام کوچیک، یه پله رو طی میکنیم و طی شدن همین یک پله، عبور از پله‌های بعدی رو برای ما آسون‌تر می‌کنه. پله‌هایی که تا قبل از اینکه از پله اول بگذریم، قدم گذاشتن روی اونها سخت به نظر می‌رسید.

خیلی وقتها اگر هزینه کارها فقط به اندازه یه پله کمتر بشه، ما تمایل بیشتری به انجامشون پیدا می‌کنیم و احتمالا راحت‌تر اون قدم‌ها رو برمیداریم. با تکرار شدن این چرخه، در هر مرحله حتی با برداشتن یک گام کوچیک و آسون‌تر شدن گام‌های بعدی، می‌تونیم جریان حرکتمون رو حفظ کنیم. انگار با هر سنگ کوچیکی که برمیداریم، سنگ‌ِ هزینه کارهای دیگه کوچیکتر میشن و احتمال برداشته شدنشون بیشتر میشه.
خیلی وقتها ما آرزوی پیدا کردن راهی رو داریم تا ۱۰، ۲۰ یا ۱۰۰ تا پله رو یه‌جا طی کنیم. زمان و انرژی زیادی رو هم صرف پیدا کردن همچین فرصت‌هایی می‌کنیم. حتی وقتی راهی پیدا نمی‌کنیم، ترجیح میدیم توقف کنیم تا اینکه به برداشتن قدم‌های کوچیک راضی بشیم. چون باور نداریم که برداشتن همین قدم‌های کوچیک میتونه معجزه کنه.
چون دیر می‌فهمیم که گام بزرگی وجود نداره….

2-زهری که پادزهر می‌شود

وقتی که ما به اندازه یک گام از ناحیه امن خارج شدیم، یعنی قراره با یکی از ترس‌ها یا ابهام‌هایی که ما رو در ناحیه امنمون زندانی کرده، روبرو بشیم. ولی چون خیلی از این ناحیه دور نشدیم، با شکل ضعیف شده این ترسها روبرو میشیم. واکنش ما در برابر ترس‌ها، درست مثل واکنش سیستم ایمنی در برابر ویروس‌هاست. اگر ویروس‌ها یه دفعه به ما حمله کنند، احتمال داره که سیستم ایمنی از پسشون برنیاد و بدن ما آسیب جدی ببینه.

برای اینکه در برابر این حملات غافلگیر نشیم، باید از قبل خودمون رو برای چنین شرایطی آماده کنیم.  برای این کار ویروس ضعیف شده‌ای رو در لباس واکسن‌ها وارد بدنمون می‌کنیم تا سیستم ایمنی تمام توانش رو به کار بگیره و راهکار مقابله با این ویروس رو خلق کنه. وقتی که این راهکار خلق شد، خیلی راحت میشه اون رو تکثیر کرد.

پیتر ثیل میگه که خلق کردن مصداق رفتن از صفر به یکه. وقتی که بدن تلاش می‌کنه تا پادتنی برای مقابله با این ویروس ایجاد کنه، در حال خلق کردن یه راه حل و رفتن از صفر به یکه. وقتی به یک رسیدیم و راه حل رو خلق کردیم،‌ خیلی راحت می‌تونیم اون رو رشد بدیم و تکثیرش کنیم و از یک به بی‌نهایت برسونیم. ترس‌ها و ابهام‌ها هم چیزی شبیه ویروس هستند. اگر زیاد باشند، می‌تونند ما رو از کار بندازند ولی شکل ضعیف شده اونها میتونه ما رو قوی‌تر کنه.

هر قدم کوچیکی که از ناحیه امن بیرون میایم، مثل واکسن عمل می‌کنه. در این فرصت تمام توان خودمون رو به خرج میدیم تا یک راهکار برای مقابله با این ترس ضعیف شده خلق کنیم. با خلق این راهکار، ظرفیت ما برای رویارویی با حجم بیشتری از ابهام و ترس بیشتر میشه. در اصل بیرون اومدن به اندازه یک گام از ناحیه امن، این ناحیه رو به اندازه چند صد یا چند هزار گام گسترش میده. مفهومی که نسیم طالب ازش به عنوان یکی از ویژگی‌های سیستم‌های پیچیده نام میبره و معتقده که این ویژگی به ما در ایجاد سیستم‌های پادشکننده، کمک می‌کنه.

3-آغازگربودن

شروع کردن خیلی از کارها سخته ولی وقتی که کاری رو شروع می‌کنیم، دیگه کنار گذاشتنش سخت‌تر میشه.باور دارم که ذهن ما تغییر رو دوست نداره و از طرفی وقتی درگیر یه جریان میشیم، دوست نداریم ازش بیرون بیایم.

اگه در حال فیلم دیدن باشیم، دوست داریم این کارو ادامه بدیم.
اگه در حال کتاب خوندن باشیم، معمولا تا وقتی که خسته نشیم، دست از خوندنش نمی‌کشیم.
حتی وقتی افسرده‌ایم، ذهن ما علاقه‌ای به تغییر وضعیت نداره و به راحتی نمی‌تونیم حالمون رو بهتر کنیم.

البته این علاقه داشتن یا نداشتن،‌ در سطح ناخودآگاه ذهن ما اتفاق میفته و ما در موردش تصمیم نمی‌گیریم. انگار وقتی داخل یه جریان می‌افتیم، دوست داریم این جریان تا ابد ادامه داشته باشه. وقتی همراه جریان باشیم، دیگه لازم نیست هر لحظه خودمون رو با تصمیم‌های جور و واجور درگیر کنیم. جریان خیال ما رو راحت میکنه. این تمایل به معنی باقی موندن در یک وضعیت نیست. ما نسبت به اتفاقاتی که دوروبرمون میفته، بی‌تفاوت نیستیم و به اونها واکنش نشون میدیم. این اتفاقات باعث میشن که ما جریان‌ها رو بشکنیم و وارد جریان‌های جدیدی بشیم.

وقتی گوشیمون زنگ میخوره، جریانی که درش هستیم رو ترک می‌کنیم تا به اون جواب بدیم.
وقتی گشنمون میشه، وضعیتمون رو تغییر میدیم.
وقتی فارغ التحصیل میشیم، باید وارد جریان جدیدی مثل استخدام بشیم.

خیلی وقتها این تمایل و کشش ذهن برای حفظ وضعیت موجود برای ما دردسرساز میشه. مخصوصا وقتهایی که داخل جریان‌هایی از لذت می‌افتیم. اینجا هم می‌تونیم این نقطه ضعف رو تبدیل به یه نقطه قوت کنیم. اینجاست که اقدامات کوچیک به کمک ما میان. برای اینکه داخل جریان‌های مثبتی بیفتیم،‌ کافیه با اقدامات کوچیک فقط شروع کننده این جریان‌ها باشیم. برای ذهن ما مهم نیست که داخل چه جریانی باشیم، فقط دوست داره تا جایی که ممکنه این جریان‌ها رو تغییر ندیم. وقتی که با یه اقدام کوچیک وارد یه جریان مثبت بشیم، ذهن خودش ما رو داخل اون جریان نگه میداره و با این کار می‌تونیم جریان‌های مثبت زیادی رو به زندگیمون اضافه کنیم.

از کنار هم قرار دادن همه ویژگی‌های بالا ، به قدرت جریان سازی اقدامات کوچیک میرسیم. جریانی که با هر اقدام کوچیک کلید میخوره، ما رو با خودش همراه میکنه. با برداشتن هر قدم، برداشتن قدم بعدی ساده‌تر میشه و ظرفیت ما برای مقابله با ترس ‌ها و ابهامات بالا میره.
بدون اینکه متوجه بشیم انباشتگی ها سکویی میشن برای قدرت گرفتن هرچه بیشتر جریانی که آغاز شده.
جریانی که با یه اقدام کوچیک شروع شد ولی انگار هیچ اقدامی کوچیکی این وسط نیست.

میکرو اکشن ها پلی بین حرف و عمل هستن،

بین دونستن تا عمل کردن، فاصله زیادیه،
ممکنه ما بگیم که دروغ کار زشتیه ولی در عمل خیلی هم آدم راستگویی نباشیم.
ممکنه از اهمیت مطالعه و یادگیری ساعت‌ها حرف بزنیم ولی در عمل، سالی یه کتاب هم نخونیم.

نمونه‌های مشابه زیادی از فاصه بین حرف‌ و عمل ما وجود داره. کریس آرگریس این مفهوم رو به زیبایی تحت عنوان مدل مورد دفاع و مدل مورد استفاده بیان می‌کنه و معتقده حرف‌های ما (مدل مورد دفاع) الزاما با رفتار ما (مدل مورد استفاده) همخونی نداره.

ما همین مشکل رو در یادگیری هم داریم.

زیاد مطالعه می‌کنیم ولی نمود عملی چیزهایی که یاد گرفتیم رو خیلی کم توی زندگیمون میبینیم.

یکی از باورهای من اینه که برای کاهش فاصله بین حرف و عمل و برای اینکه چیزایی که یاد می‌گیریم تبدیل به بخشی از رفتار ما بشن، باید بهشون عمل کنیم. یکی از بهترین راهها برای کاهش فاصله بین حرف و عمل، استفاده از اقدامات کوچیکه.

ذهن ناخودآگاه به عنوان بازوی اجرایی ذهن ما، به رفتارهایی علاقه داره که در عمل نتیجه مثبتی داشتن. درست مثل مدیرعامل یه شرکت (مدیر ارشد اجرایی یا CEO) حاضر نیست همه طرح‌هایی که از جانب بخش تحقیق و توسعه ارجاع میشه رو بی چون‌و‌چرا اجرا کنه. برای اینکه یه طرح مجوز اجرای گسترده رو بگیره، باید اول در قالب یه طرح پایلوت و در مقیاس کوچیک‌تر، عملکرد مثبتی از خودش نشون بده. اینجا هم اقدامات کوچیک،‌ نقش طرح پایلوت رو دارند و به کمک اونها میتونیم پلی بین حرف و عمل ایجاد کنیم.

اقدامات کوچیک بدون اینکه حساسیت ذهن ناخودآگاه یا مدیر اجرایی رو جلب کنند، منطق رو به میدون عمل میارن و اونها رو تبدیل به تجربه‌ می‌کنن. هر چیزی هم که تجربه بشه، به نسبت اثربخشی که داره یه جایی در رفتار ما پیدا می‌کنه.

ذهن انسان به تغییرات بزرگ واکنش نشان می‌دهد، با آنها مقابله می‌کند و انرژی زیادی را از ما می‌گیرد. به همین علت است که با انجام تغییرات بزرگ در زندگی خود، بعد از چند روز از انجام آنها دلسرد شده و خسته می‌شویم. در ادامه بحث اپیزود قبلی که یک پلن 5 مرحله ای برای یادگیری مهارت های مختلف بهتون گفتم یادتون باشه که اهداف و اقدامات کوچک و ساده اما به طور پیوسته مغز ما را آرام آرام برای پذیرش تغییرات آماده می‌کنن.

مهارت داستان نویسی، مهارتی بزرگ است. اما مهارت نوشتن گزارش روزانه، مهارتی ساده‌تر و قابل دست یابی است.

مهارت کار کردن با فتوشاپ، مهارتی بزرگ است. اما مهارت، اصلاح و تنظیم و تعدیل رنگ تصاویر، مهارتی کوچک‌تر و قابل دست‌یابی است.

اگر قصد دارید هرچیزی رو یادبگیرید پیشنهاد من اینه که

یک مهارت را انتخاب کنیم (منظور اینه یک هدف مشخص بذارید حالا یادگیری یک مهارت که حوزه اون مشخصه میتونه یک هدف باشه) و سعی کنیم تعدادی خرده مهارت و میکرو اکشن در زیر آن بنویسیم. و این مهارت‌ها را آنقدر کوچک و کوچکتر کنیم تا نهایتاً به حدی برسد که با صرف زمان و انرژی کم، قابل دستیابی باشد.

چند مثال از میکرو اکشن
….

(این مقاله تبدیل به پادکست شده و بخشی از متن آن پاک شده است، از طریق لینک زیر می‌تونید بهش گوش بدید )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *