فیلم سینمایی آواتار | Avatar-2009
عنوانِ پرفروشترین فیلم تاریخ سینما، عنوانِ سنگینیِ که فیلم آواتار تا قبل از فیلم Avnjer به دوش میکشید، اما همین که تولیست پرفروش ترین ها باشی بعد از10-12 سال بعد از انتشار بازم افتخاریِ که نسیب هر فیلمی نمیشه، اما جالبه بدونید آقامون جیمزکامرون دوسه تا فیلم داره که جزو پرفروش ترین فیلمهای تاریخ سینماس مثل تایتانیک یا ترمیناتور که همین رزومه و فیلمها و ژانرهایی که دست گذاشته روشون کافیِ که من جیمزکامرون رو مورد علاقه ترین کارگردانم معرفی کنم…
( JeamsKameron” Replay: Me To Bro” )
اما آواتار، آواتار ازون فیلمهایی بود که اول پشت صحنههای ساختش رو وقتی داشتم مقاله مربوط به CGI Design رو مینوشتم بهش برخوردم دیدم، اگر به فناوری سیجیآی علاقه دارید بد نیست سری به این(+) مقاله بزنید، وقتی پشت صحنههاش رو دیدم برام جالب شد که فیلم رو حتما ببینم، اما تو ذهنم یک گاردی هم داشتم نسبت به فیلمهای ژانر علمی تخیلی که خب این فیلم نگاهم رو کلا تغییر داد! دست آقای کامرون نازنین درد نکنه!
جالبه بدونید طرح این فیلم از سال ۱۹۷۷ یعنی حدود ۳۳ سال پیش توسط جیمز کامرون شکل گرفته بود.وقتی که وی برای بار اول در مورد طرحش با تیم فنی صحبت کرد، به وی گفته شد که امکان ساخت چنین فیلمی با تکنولوژی فعلی وجود ندارد. این فیلم به دوربین های پیشرفته HD نیاز داشت که امکان تصویربرداری به صورت دو بعدی و سه بعدی را داشته باشد و افراد هنگام تماشای یک فیلم طولانی سه ساعته دچار سردرد نشوند. کامرون مطلع شد که شرکت سونی چنین دوربینی را ساخته است اما مشکل در این بود که این دوربین ۲۰۴ کیلوگرم وزن داشت و عملا برای پروژه آواتار قابل استفاده نبود. برای همین در سال ۲۰۰۰ جیمز کامرون به ژاپن سفر کرد و با سونی به توافق رسید تا دوربین هایی مخصوص این فیلم ساخته بشه و جالبتر اینکه همین اتفاق برای آواتار 2 هم افتاده؛
سونی این کار را با تکه تکه کردن دوربین به قطعات مختلف و جدا کردن پردازشگرهای بزرگ آن انجام داد و اینگونه وزن آنها را به ۲۰ کیلوگرم کاهش داد تا آواتار ساخته شود. کامرون در این فیلم سعی کرده تا در مکان و زمانی دور و با تمام تصاویر سه بعدی فیلم و موجودات عجیب و غریب آن، قصه ای آشنا را به نمایش درآورد و در این مورد می گوید “این رشتهای است که در سراسر تاریخ گسترده شده است… من این رشته را پی گرفتم و عقبتر و به قرون 16 و 17 رفتم و این موضوع را مورد توجه قرار دادم که اروپاییها چگونه آمریکای جنوبی و مرکزی را تصرف و بومیهای آنجا را آواره کردند و آنها را نادیده گرفتند.”
این فیلم یک مرزشکنی تکنیکی است. این فیلم یک پیام کاملا سبز و ضدجنگ دارد. چند شرکت فنی بزرگ برای به دست آوردن عنصر قیمتی آن ابتینیوم به پاندورا آمده اند. آن ابتینیوم به وضوح نمادیست از حرص و طمع بشری که در طول تاریخ انسانها را وادار به قتل و خونریزی و غارت جان و اموال سایر همنوعان خود کرده است و حالا در سیاره ای دیگر تاریخ دوباره تکرار می شود. تفنگداران دریایی گانگ هو از تفنگهای اتوماتیک و هاور کرافت های مسلح تندرو استفاده میکنند. این نکته را می توانید با سیاستهای روز دنیا مقایسه کنید. آنچه در مورد آینده زمین نیز بارها بیان شده این است که مسئله اصلی در سال های آینده، مسئله انرژی ست، پس رقابت ها و احتمالاً جنگ ها نیز بر سر آن خواهد بود.
آواتار از نظر تصویرپردازی فوق العاده است. فیلم آواتار نگاهی منتقدانه به استفاده از تکنولوژی دارد در حالی که خود فیلم از پیشرفته ترین تکنولوژی های موجود برای ساخته شدن بهره برده است. فیلمنامه کامرون به روشنی رشد سریع تکنولوژی انسانی را به باد انتفاد می گیرد. جایی که دانش و ماشین آلات بشری خشونت و تخریبی بی عاطفه را دنبال می کنند. کاربرد آنها تنها در نابود کردن بهشت طبیعی و دست نخورده پاندورا خلاصه می شود, هر چند که بدون قرنها پیشرفت در علم و تکنولوژی، ساخت چنین فیلمی نیز امکان پذیر نبود. جیمز کامرون با استفاده از نوآوری های روز، سرخپوستانی فضایی خلق می کند که با سه متر قد و رنگ آبی،تمام نمادها و نشانه های سرخپوستان حقیقی را دارا هستند، از قبیل مدل موها, رنگ آمیزی بدن و صورت, اشیایی که در گوش و بینی دارند, نوع لباس،مراسم سنتی و مذهبی و حتی استفاده از سلاح های جنگی سرخپوستان مانند تیر و کمان, اسبان فضایی و برتر از همه دوستی و ارتباط نزدیک این موجودات با طبیعت و محیط زیستشان. این فیلم قصد دارد نگرانی وجدان بیدار و آگاه انسانی را از ادامه ویرانی ها و گسترش این اهداف شریر به مراکز دیگر حیات مطرح نماید.
در گذشته بارها شاهد ساختن فیلم هایی با سناریو هایی نزدیک به داستان آواتار بوده ایم. به عنوان مثال می توان از فیلم آخرین سامورایی به کارگردانی ادوراد زویک ساخته شده در سال 2003 با بازی تام کروز نام برد. رد پای آواتار را در فیلم رقصنده با گرگ ها هم می توان به وضوح دید.آواتار, رقصنده با گرگها و آخرین سامورایی دارای نقاط مشترک بسیاری هستند. افسران ارتش امریکا که جذب سنت ها و فرهنگ های راستین قومی شده و بر بی عدالتی هایی که بر آنها وارد می شود آگاهی یافته و با بریدن از اصل و اساس خود و پیوستن به این اقوام, پرچم آزادی خواهی آنها را در دست می گیرند.
جيک سالي در ابتداي فيلم با روايت دوم شخص (خطاب به بيننده) مي گويد: بالاخره يک روز بيدار مي شويد…او با تکرار اين جمله در چند فراز فيلم به “روياي آمريکايي” طعنه مي زند و آن چه سير فيلم را تعيين مي کند تلاش جيک براي رسيدن به بيداري است و رها شدن از آن چه روياي آمريکايي مي پندارند.