تصمیمگیری | کمی بهتر S01E04
تاحالا سنگ، کاغذ، قیچی بازی کردید؟ مصداقی شناخته شده از یک نوع بازی و فضای تعاملی (چند بازیگر، چند قانون، چند حق تصمیم و انتخاب و نتایج مشخص برای هر وضعیت) در سال 1994 مردی برنده جایزه نوبل اقتصاد شد که نظریه ای داده بود که تونسته بود دنیا رو شگفت زده کنه نظریه این بود:
“زندگی یک بازی ست و مردم بازیکنان آن هستند”
وقتی که آدما باهمدیگه برخورد دارن در اصطلاح علمی بهش میگن تصادم ! حالا چرا تصادم؟ به زبان ساده وقتی پدیده ای اتفاق می افته که 2 یا چند نفر دنبال رسیدن به یک هدف هستن و به نحوی تصمیمات بقیه روی تصمیم ما تاثیر بزاره بهش میگن تصادم،
حالا اگر بتونیم این تصادم ها رو به شکل ریاضی تعریف کنیم بهش میگیم بازی! پس به طور خلاصه نظریه بازی ها علمیه که این پدیده هارو به شکل ریاضی تعریف میکنه !
جان فون نیومن(John von Neumann) نام فردیست که نظریه بازی ها را ابداع کرد و بعد ها این نظریه توسط جان نش(John Nash) بسط داده شد و به شکل کاربردی تری تبدیل شد و امروزه در دانشگاه های با عدد و ارقام دقیق تدریس میشه
حالا این دوستمون جان نش چی به این نظریه اضافه کرده بود؟کار مهمی که جان نش انجام داد و تا پیش از او در نظریه بازیها مطرح نشده بود، یعنی آن چیزی که این نظریه آن را کم داشت، مساله تعادل بود و اینکه هر بازی در نهایت یک تعادل دارد که این تعادل میتواند، برد یا باخت باشد. البته جان نش مطرح کرد هر بازی میتواند هر دو سر برد یا هر دو سر باخت نیز داشته باشد، اما در هر صورت بازی تعادل دارد. جان معتقد بود:
” زندگی یک بازیِ و مردم بازیکنان آن هستن درست،اما اگر ما بتونیم رفتار (بازی) طرف مقابل رو صحیح حدس بزنید احتمالا شما برنده بازی خواهید بود”
یازده نفر از کسانی که تا کنون موفق به دریافت جایزه نوبل شده ان در دنیا، در حوزه نظریه بازی ها فعالیت داشتهان، این تعداد بسیار زیاد و کاملا جالب توجه به نظر میرسه و به نقشی که نظریه بازی ها در علوم مختلف ایفا میکنه اشاره داره؛ نظریه بازی ها سعی میکنه شرایط پیچیده در تعامل حیوانات، انسانها، سازمانها، کسب و کارها، اقتصادها و کشورها را تا حدی ساده کند که بتوان آن بازی پایه یا آن تعامل را تشخیص داد و سپس میکوشد با تشخیص گزینه های موجود، منابعی که کمیاب هستند، اهداف و اولویتهای کسانی که درگیر بازی هستند و قواعد بازی، دستاوردهای بازی و احتمال وقوع هر کدام را تا حد امکان پیش بینی کند؛
یک مثال از نظریه بازی ها
درسال ۱۹۲۱ یک ریاضیدان فرانسوی به نام اِمیل بُرِل برای نخستین بار به مطالعهٔ تعدادی از بازیهای رایج در قمارخانهها پرداخت و چند مقاله در موردِ اونها نوشت. او در این مقالهها بر قابل پیشبینی بودنِ نتایجِ این نوع بازیها از راههای منطقی، تأکید کرده بود، گرچه بُرِل نخستین کسی بود که به طور جدی به موضوع بازیها پرداخت اما به دلیلِ آنکه تلاشِ پیگیرانهای برای گسترش و توسعهٔ ایدههای خود انجام نداد، بسیاری از مورخین ایجاد نظریهٔ بازی را نه به او بلکه به جان فون نویمان نسبت دادهاند..
آنچه نویمان را به گسترشِ نظریهٔ بازی ترغیب کرد، توجه ویژهٔ او به یک نوع بازی با ورق بود. اون دریافته بود که نتیجهٔ این بازی صرفاً با تئوریِ احتمالات تعیین نمیشود. او شیوهٔ بلوفزدن در این بازی را فرمولبندی کرد ( بلوفزدن در بازی به معنای راهکاری برای فریبدادنِ دیگر بازیکنان و پنهانکردنِ اطلاعات از آنها میباشد) در سال ۱۹۴۴ او به همراهِ اسکار مونگسترن که اقتصاددانی اتریشی بود، کتابِ نظریه بازیها و رفتار اقتصادی را نوشتند. اگر چه این کتاب صرفاً به منظور کاربردهای اقتصادی نوشته شده بود اما کاربردهای آن در روانشناسی، جامعهشناسی، سیاست، جنگ، بازیهای تفریحی و بسیاری زمینههای دیگر نیز به زودی آشکار شد.
مثال های زیادی وجود داره از نظریه بازی ها مث بازی ترسوها یا بازی اولتیماتوم یا بازی اقلیت که میتونید گوگل کنید و بخونید راجعبهش اما من یکیش که یه مقدر سبک تره رو انتخاب کردم که اینجا بگم و کمی ذهنتون رو به چالش بکشم
بازی معمای زندانی (Prisoner’s dilemma)
دو نفر متهم به شرکت در یک سرقت مسلحانه، در جریان یک درگیری دستگیرشدهاند و هر دو جداگانه توسط پلیس مورد بازجویی قرار میگیرن، در طی این بازجویی پلیس از شگرد کلاسیک و قدیمی خودش استفاده میکنه و با هریک از آنها جداگانه به این صورت معامله میکنه:
اگر دوستت را لو بدهی تو آزاد میشوی ولی اون به پنج سال حبس محکوم خواهد شد.
اگر هر دو یکدیگر را لو بدهید، هر دو به سه سال حبس محکوم خواهید شد.
اگر هیچکدام همدیگر را لو ندهید، هر دو یکسال در یک مرکز بازپروری خدمت خواهید نمود.
در اینجا به نفع هر دو زندانی است که حالت سوم را انتخاب کنند و بنا بر نظریه جان نش آنچه را به نفع خود و گروه است انتخاب کنند، ولی چون هر کدام از آنها تنها به فکر خود و به دنبال کسب بهترین نتیجه برای خود یعنی آزاد شدن است و به طرف مقابل نیز اعتماد ندارد دوست خود را لو میدهد و هر دو ضرر خواهند کرد.
حالا این مثال بود و هزران دوراهی و بازی زندگی وجود داره در روزمره که ما رو در انتخاب یک گزینه وادار میکنه، حتی اگر اسم «نظریه بازیها» یا «تعادل نش» رو تابحال نشنیده باشید حداقل در زندگی روزانه خود به موقعیتهایی برخورد کردهاید که در آنها یا به صورت نا خود آگاه از نظریه بازیها استفاده کردهاید که اگر از این نظریه استفاده میکردید و از آن آگاهی داشتید به نتایج بهتری دست مییافتید.
اینجا وقتی از تصمیم گیری حرف میزنیم که گزینهها مشخص هستند. ما میخوایم با اتکا به دانش تصمیم گیری و تکنیکها و ابزارها، بهترین گزینه را انتخاب کنیم.به بیان دیگه، سوالِ تصمیم گیری این نیست که: چه گزینههایی پیش روی ماست؟
اینه که: کدامیک از گزینههای پیش رو را انتخاب کنم؟
اما بهترین راه تصمیم گیری چیه؟
چطور باید از بین گزینه های پیش رو بهترینش رو انتخاب کنیم؟
کدوم مسیر رو در دوراهی های زندگی انتخاب کنیم که در پایان بیشترین میزان رضایت رو از انتخابمون داشته باشیم؟
اصلا مسیری وجود داره که بتونیم مهارت های تصمیم گیری مون رو افزایش بدیم؟
برای استفاده از نظریه بازی ها در زندگی و کسب و کار، نیاز نیست شما دکترای ریاضی یا فیزیک داشته باشید. برای مثال شما شاید علمی از رشته ی برق نداشته باشید اما میتوانید از آن استفاده کنید؛
مهارت تصمیم گیری
تصمیم گیری خیلی مهمه چون ما در متن زندگی باهاش مواجه هستیم،
ما روزانه هزارن تصمیم میگیریم از انتخاب لباسی که میپوشیم تا انتخاب غذایی که میخوریم،
از انتخاب آدمایی که توشبکه های اجتماعی فالوشون میکنیم تا لایک کردن عکس های توی تایملاین مون میاد،
از انتخاب یک مسیر بر سریک دوراهی تادور زدن و برگشتن به سرجای اولمون،
از استعفا شرکتی که توش کار میکنیم تا انتخاب یک شغل جدید و پاگذاشتن در یک مسیر نو در زندگی،
همه اینا دوراهی ها و انتخاب هایی هستن که ما باید انجام بدیم، زندگی ای که توش هستیم و امروز داریم تجربه میکنیم حاصل میلیون ها تصمیمیه که در گذشته گرفتیم
اما ازتون میخوام همین اول که به ترکیب این دو کلمه مهارت + تصمیم گیری توجه کنید، اتفاقی این کلمه ساخته نشده، تصمیم گیری یک مهارته! حالا چرا مهارت؟ به سه دلیل:
اول اینکه مثل تمام مهارت های انسانی فرد صاحب مهارت به مهارت سایه میندازه (یعنی مثلا وقتی میگیم مهارت نواختن ساز مهمه که چه کسی ساز میزنه – مابه تعداد نوازنده های گیتار سبک های مختلف داریم اما مهمه که گیتار دست کیه)
دوم -به تعداد آدما سبک برای تصمیم گیری وجود داره و خوب و بدی اینجا غالب نیست که بگیم این روش بهتر ازون یکی
و سوم – وقتی میگیم مهارتِ یعنی ما میتونیم مثل هر مهارت دیگهای به مرور توش بهتر بشیم توش -مثل یک ورزش کاری که هروز میره و اندامش رو پرورش میده و میتونه وزنه های سنگین تری بلند کنه و به همین ترتیب کسی که تصمیمات بیشتری میگیره حالا چه تعمدا . آگاهانه خودش رو درون شرایط گذاشته باشه و چه ناخواسته و ناخودآگاه – بلاخره هرچی بیشتر تصمیم بگیری این مهارت در ذهنت تقویت میشه و مدیریت ذهت=نت در شرایط بحران بیشتر میشه- و به همین ترتیب تصمیم اول باید از تصمیم 100 بهتر باشه و تصمیم 1000م از تصمیم 100م بهتر باشه
با افزایش مهارت تصمیم گیری خطاهای ما در تصمیم گیری کاهش پیدا میکنه و احتمال انتخاب مناسب و تصمیم گیری درست افزایش پیدا میکنه و گاهی اتخاذ درست یا نادرست یک تصمیم میتونه زندگی ما را برای همیشه دگرگون کنه و مهم تر ازینا افزایش مهارت تصمیم گیری، میتونه مستقیما روی اعتماد به نفس ما تاثیر بذاره؛
من میخوام تصمیم گیری هارو به 2 دسته کلی و 4 دسته جزیی تقسیم کنم تا بهتر بتونیم راجع بهشون صحبت کنیم؛
دو دسته کلی من تصمیم های خودآگاه و ناخودآگاه هستن
علم ثابت کرده 90 درصد تصمیم گیری های انسان ناخودآگاه و فقط 10 درصد خودآگاهه، ما ذاتا تا مجبور نشیم سراغ تصمیم های خودآگاه نمیریم
بسیاری از پردازش های ذهنی و تصمیم گیری های ما ناخودآگاهن اما این بمعنای غیرمنطقی، ناقص یا بد بودن اونها نیست. ما با مقدار قابل توجهی از داده ها مواجه هستیم، در هر ثانیه میلیونها داده وارد مغز می شه و ذهن خودآگاه ما نمی تواند همه آنها را پردازش کند. ذهن ناخودآگاه برای پردازش اکثر داده ها تکامل یافته و با توجه به دستورالعملها و قوانین کلی که بیشتر مواقع به نفع ماست، برای ما تصمیم گیری می کند. این موضوع منشا اعتماد به غریزه است که اکثر اوقات کار می کند.
مثال خرید تلوزیون:
به فکر خرید یک تلویزیون هستید. تحقیق میکنید که چه تلویزیونی بخرید و بعد آنرا به صورت آنلاین می خرید. بنظرتون چه عواملی در این فرایند تصمیم گیری دخالت داشتند؟
غالب افراد دوست دارند فکر کنند قبل از تصمیم گیری، همه عوامل مرتبط را با دقت و منطقی سنجیده ان و با اختیار خودشون تصمیم گرفتن، در مورد تلویزیون، سایزی که برای اتاق شما مناسب است، برندی که طبق مطالعات شما معتبرترین است، آیا الان بهترین زمان خرید تلویزیون است یا خیر و غیره را در نظر گرفته اید. شما آگاهانه به تمام این عوامل فکر کرده ید اما پژوهش ها مربوط به تصمیم گیری نشان می ده که تصمیم واقعی شما اساسا به صورت ناخودآگاه گرفته شده…
تصمیم گیری ناخودآگاه شامل عواملی مانند:
- افراد دیگر تصمیم دارند چه چیزی بخرند: «می بینم که یک تلویزیون خاص، نظرات و رتبه بالایی در این وب سایت دارد».
- چه محصولی با شخصیت شما سازگاره: «آیا من از آن افرادی هستم که همیشه آخرین و جدیدترین تکنولوژی را دارم».
- آیا می توانید با این خرید، هرگونه تعهد و یا بدهی اجتماعی را پرداخت کنید (مقابل به مثل) : «برادرم در تمام طول سال از من خواست که برای تماشای بازیها به منزلش بروم. فکر میکنم وقتش رسیده آنها را برای تماشای بازی به منزل خودم دعوت کنم پس بهتر است حداقل تلویزیونی به خوبی او بخرم».
- ترس از دست دادن: «این تلویزیون حراج شده و اگر الان آنرا نخرم، شاید قیمتش بالا برود و نتوانم برای یک مدت طولانی تلویزیون بخرم».
و دلایلی دیگه از نیازها، انگیزه ها و ترس های خاصی که ممکنه در ذهن ما باشهباز این موضوع رو گفتم یاد یک فیلم فوکوس افتادم، این فیلم توش خیلی خوب این موضوع تاثیر به ناخودآگاه انسان رو برای گرفتن یک تصمیم خاص بیان میکنه وقت کردید حتما ببینیدش – (داخل پرانتز این رفرنس هایی که از فیلم ها میدم رو فکر کردم و اینجا به عنوان کلید واژه نوشته بودمشون ها فکر نکنید یک چیزی همینطوری پیشنهاد میدم، پس اگه موضوع براتون مهمه و حس میکنید مثال براتون نا ملموس بود برید فیلم ها یا کتاب هایی که توصیه میکنم رو زیرو رو کنید- پرانتز بسته)
اما یک نکته هست اینجا در تصمیم گیری خود آگاه و ناخود آگاه – اینکه ممکنه برخی تصمیم گیری ها به مرور از خودآگاه به ناخودآگاه بره مثل اوایل رانندگی یاد گرفتن و بعد که خودکار یک مسیرو میریم
توی مثال رانندگی فرض کن هروز داریم یه مسیری رو از سرکار تا خونه میریم و تقریبا حفظ شدیم مسیرو و آهنگ گوش میدیم، اینستاگرام چک میکنیم و مسیج هم در حین رانندگی میفرسیم اما یهو میرسی به یه خیابونی که به علت تعمیرات بستنش، اونجا ذهن میگه خب زود باش تصمیم بگیر و فکرکن
اما تقسیم بندی جزئی:
من توی تقسیم بندی جزیی، تصمیم گیری رو به 4 دسته تقسیم میکنم
- آنی- مثل تاکسی گرفتن – بارونه تاکسی قیمت بالاس
- شهودی- تصمیم براساس مدارکی که میبینیم و احساساتی که داریم -مثل غذا خوردن در رستوران – مثل زندگی کارمندی-
- منطقی- دیتایی که در مورد یک کافی نت داریم -مثل راه اندازی کافی نتگاهی منطق پاسخگو نیست و شهودی هم به اندازه کافی نداریم که در این صورت تمام باقی تصمیم گیری ها در دسته تصمیم گیری در فضای ابهام قرار میگیرن:
- ابهامی- مثل اعدام اشخص در حکومت ها- یا پیشنهاد شغلی با حقوق بیشتر و لی ندونید شغله چیهیک نوع تصمیم گیری دیگه ای هم میتونیم به این دسته بندی اضافه کنیم تحت عنوان تصمیم های احساسی که من خودم اصولا آدم تصمیم احساسی بگیری نیستم واردش نمیشم، شاید بعد ها راجعبهش گفتم
اماسوال مهم این بخش ما اینه که چطور در فضای ابهام تصمیم درستی بگیریم؟
ادامه این مقاله را در پادکست کمی بهتر بشنوید…
۱ دیدگاه
[…] خرد، نظریه بازی ها، روانشناسی، […]