انسان و سمبولهایش
اصطلاحات “آنیما” و “انیموس” که ابتدا توسط روانپزشک مشهور کارل یونگ ابداع شده است ، به انرژی های مردانه و زنانه درون ما مربوط می شود. به طور خاص ، تصور می شود که آنیما قسمت زنانه روح یک مرد است و آنیموس به قسمت مردانه روح یک زن اشاره دارد. آنیما و آنیموس هر دو کهن الگوهای باستانی (یا اشکال خام انرژی) هستند که هر موجودی حاوی آنهاست.
دلیل اینکه آدمی دارای این دو جنبه است، از نظر فیزیولوژی این است که هورمونهای جنسی زنانه و مردانه در هر دو جنس یعنی هم در مردان و هم در زنان ترشح میشود. از نظر روانشناسی نیز در هر دو جنس هم صفات مردانه و هم صفات زنانه وجود دارد.
یونگ با اینکه قبول دارد این کیفیت تا حدی ناشی از کروموزومها و ترشح غدد جنسی است، اما آن را بیشتر نتیجه تجارب نژادی مرد با زن و زن با مرد میداند. به عبارت دیگر معتقد است به اینکه چون صدها هزار سال زن و مرد با یکدیگر زندگی کرده اند، مرد تا حدی جنبه زنی و زن تا حدی جنبه مردی پیدا کرده است.
یکی از عواملی که جنبههای دوگانه آدمی را به خوبی نشان میدهد، صفت «همجنس گرایی» اوست. این دو جنبه جنسی آدمی سبب میشود که مرد و زن یکدیگر را درک کنند و در عین حال گاهی باعث عدم تفاهم خواهد بود؛ چرا که مفاهیم کهن آنیما و آنیموس که در ناخودآگاه جمعی وجود دارند، همیشه با زن یا مرد واقعی که تحت تاثیر عوامل گوناگون زندگی شکل گرفتهاند، یکسان نیست و خیلی انسانها از این نکته غافل بوده و انتظارشان از زنان و مردان، غیر واقعی خواهد بود و در نتیجه در برخورد با جنس مخالف احساس ناکامی میکنند.
این اصل دوجنسی بودن آدمی، یعنی این که هر آدمی هم جنبه زنانه داره و هم جنبه مردانه، امروزه طرفداران زیادی داره و تحقیقات روانشناختی نشان میدن که واقعا انسان موجودی دو جنسیتی است.
به عقیده یونگ آنیما و آنیموس در بخش ناهشیار شخصیت جای دارند و به خودِ واقعی نزدیکاند و به همین دلیل نقش بسیاری در بروز رفتارهای حقیقی دارند و آنگاه که با نقاب پوشیده میشوند تعارضهای روانی را در فرد به وجود میآورند. آنیما و آنیموس، الگوهای رفتاری ناخودآگاه و غریزی و غیراکتسابی مشترک در تمام انسانها را شکل میدهند و خود را به شیوههای خاص در خودآگاه انسان متجلی می سازند.
این قسمتها مکملهایی برای نقاب اجتماعی انسان هستند. برای نمونه مرد شروری را در نظر بگیرید که با وجود اذیتهایی که به دیگران میکند از ترسهای درونی و کابوسهای شبانه در عذاب است، و یا زن مهربانی که شبها خوابهای خونین میبیند.
مردان با جنبه مذکر خود شناخته میشوند و جنبه زنانه خود را به زنان فرافکنی می کنند
و زنان هم با علائم زنانگی معرفی می شوند و جنبه مردانه خویش را به مردان فرافکنی میکنند.
این تصاویر روانی فرافکنده شده، عامل روابط زن و مرد است و بر روابطشان به شدت تاثیر میگذارد. در هر فرافکنی، فرد پذیرنده تصاویر فرافکنده شده ، بیش از حد ارزشمند یا بی ارزش میشود . برای مثال اگر جنبه مثبت تصورات انیما از مرد به زنی فرافکنده شود ، زن برای او مطلوب و خواستنی میشود . زنی که فرافکنی آن مرد را در خود حمل می کند هدف رویاهای عاشقانه و اشتیاق جنسی مرد می شود.
چنین حالتی را عاشق شدن می نامیم .
به طور طبیعی زنی که چنین فرافکنی قوی انیما را حمل میکند ، در وهله اول احساس رضایت میکند اما بعد، زن از اینکه حامل بخش نامطلوب روح شخص دیگری است، زود پشیمان می شود. زیرا مرد، در واقع، زن را نه آن گونه که واقعا هست، بلکه آنگونه که خود می خواهد میبیند و بالعکس مردی که زمانی جذاب و با شکوه به نظر می رسید، به سهولت میتواند فردی سرد و خشمگین تلقی شود.
فرافکنی مثبت زمانی از بین میرود که آشنایی، رابطه را در معرض میزان درست و صحیحی از واقعیت قرار می دهد، و فرافکنی منفی درست در همین لحظه آماده است تا جای آن را بگیرد. حال روشن است که، آنجا که رابطه بر اساس فرافکنی شکل می گیرد، عامل عشق انسانی حضور ندارد و ما تنها به این دلیل جذب آنها میشویم که بازتاب تصاویر درونی ذهن ما هستند.
به عبارتی این عشق به خود است نه به دیگری. حالت عاشقی علی رغم زیبایی ظاهری رویای عشقی که در دل داریم، در واقع میتواند تصوراتی کاملا خودخواهانه باشد.
در الگوی یونگ، کهن الگوها پایه شخصیت هر فردی را تشکیل داده است. به این ترتیب، در ترکیب ضمیر ناخود آگاه فردی و جمعی، تمام قسمتهای سرکوب شده و رد شدهای که انسان نمیخواهد با آن روبرو شود، “سایه” انسان را تشکیل داده است.
این صحبت ها اقتباسی بود از کتاب انسان و سمبولهایش نوشته کارل گوستاو یونگ که اگر این مبحث براتون جالبه توصیه میکنم به هیچ وجه این کتاب جذاب رو از دست ندید؛
همچنین من در اپیزود ششم پادکست کمی بهتر به این موضوع بیشتر پرداختم.