آملی | Amelie
ازونجایی که بلاگ نویسی برخلاف بقیه مدیا ها کار به مراتب پیچیده تریه، یه فیلم باید خیلی خوب بوده باشه که من ترغیب بشم و بیام اینجا براش بنویسم و به شما معرفیش کنم، املی پولن این ویژگی رو داشت؛
فیلم امیلی به کارگردانی “ژان پیر ژونت” که بعدها فیلمهای دیگه ایشون رو هم حتما بهتون معرفی خواهم کرد، ساخته شده؛
املی داستان یک دختر فرانسوی است، اندکی پس از آغاز فیلم، مادرش با مرگ روبرو می شود و امیلی را ترک می کند تا املی بقیه دوران کودکی خود را با پدرش بگذراند. او با کمبود عشق و آرامش رشد می کند. او روزهایی را می بیند که می تواند از خانه پدرش خارج شود و زندگی مستقل خودش را داشته باشد؛
امیلی به عنوان دختری منحصر به فرد، عجیب و غریب و در عین حال بی گناه به تصویر کشیده شده است که با اعمال خوبی که به جهانیان ارائه می دهد با انزوا خود روبرو است. زمانی که امیلی متوجه می شود که او از تغییر زندگی افراد اطراف خود لذت بیشتری می برد، بیشتر وقت خود را با انجام این کار می گذراند. در طول زندگی مستقل خود، او در معرض عشق قرار می گیرد که قبلاً هرگز آن را تجربه نکرده است؛
ازونجایی که در دوره نور و رنگ در سینما من از فیلم املی مثال زیاد زدم، دوست دارم یه مقدار تحلیل رنگ های پرکاربرد این فیلم رو هم اینجا یادآور بشم؛
رنگ زرد
به نظر می رسد که کل فیلم از طریق یک فیلتر یکتایی به تصویر کشیده شده است. رنگ بندی بکار رفته در فیلم به ما کمک می کند تا عواطفی را که توسط شخصیت اصلی امیلی پولان احساس می شود، درک کنیم. غالب ترین رنگ های استفاده شده در طول فیلم زرد، قرمز و سبز هستند. در ابتدای فیلم با تنظیمات رنگ ها آشنا می شویم، مکانی که برای اولین سکانس می بینیم خیابان های پاریس است که از طریق یک رنگ زرد درخشان ارائه می شود، که نقش نور خورشید را به روشی بسیار غیر طبیعی بازی می کند.
این رنگ غیرطبیعی زرد محدود به صحنه افتتاحیه نیست. در حقیقت، آن به یک رنگ متداول تبدیل می شود. از رنگ زرد روشن و گرم استفاده می شود، که نشان دهنده سرزندگی، خوشبختی، شادی و هیجان است. در طول فیلم امیلی، این عنصر از بین نمی رود. دلیلش این است که کل داستان براساس سفر هیجان انگیز امیلی که در حال جستجو و یافتن خودش است می گذرد. پر از کنجکاوی و وحی.
رنگ زرد معمولاً از طریق لنز سورئال استفاده می شود، که فیلم امیلی از آن خودداری می کند. وقتی صحنه ها مورد بررسی قرار می گیرند، می توان متوجه شد که انگار رنگ زرد، رنگ سفید را به خود اختصاص داده است. تقریباً هیچ صحنه ای وجود ندارد که معمولاً رنگ سفید را بپذیرد، مانند دیوارها، یخچال یا حتی حمام… اما در عوض سایه های بسیار متفاوت زرد استفاده می شود.
رنگ قرمز
اولین باری که مخاطبان رنگ قرمز را در فیلم می بینند، زمانی است که امیلی کوچک در حال خوردن تمشک است. این میوه به رنگ پرشور و نشاطی شناخته شده است، هرچند که می توان در این صحنه از هر میوه قرمز دیگری استفاده کرد، اما در عوض اهمیت رنگ قرمز با توجه زیاد به جزئیات، عالی آشکار می شود.
امیلی در زندگی خود محبت زیادی دریافت نکرده است، بنابراین او در جستجوی مداوم عشق است، که او را تا پایان فیلم دنبال می کند. از رنگ قرمز بطور مداوم در فیلم استفاده می شود. این می تواند نشان دهنده عشق و اشتیاق باشد. کل آپارتمان امیلی یک رنگ اصلی دارد و آن رنگ قرمز است، گویا فیلم بیرون می رود و احساسات امیلی را نه تنها از طریق گویش و اعمال بلکه با استفاده از رنگ ها به نمایش می گذارد.
خانه او همان محلی که او در آن زندگی می کند، بارها و بارها رنگ قرمز در آن می چرخد. به نظر می رسد این نمایشی از روح و شخصیت امیلی است، شخصیتی پر جنب و جوش که خلوص آن از طریق سه رنگ بسیار پویا بیان می شود، که در ادامه فیلم می توانند توجه مخاطبان را جلب کنند.
رنگ سبز
علاوه بر رنگ زرد و قرمز، سبز نیز نقش اساسی در فیلم دارد. مخاطبان از طریق استفاده از اشیاء، لباس ها و ساختمان ها با روش های مختلفی با این سه رنگ آشنا می شوند. رنگ سبز ابتدا در شیشه ای پر از مایع سبز دیده می شود، بعد از آن دوربین این رنگ را به ما در لباس هایی که امیلی کوچک پوشیده است به نمایش می گذارد و حتی تا حدی پیش می رود که سبز را می توان در کوچکترین اشیاء استفاده شده در پس زمینه به عنوان بخشی از نمایش این رنگ مشاهده کرد. سبز به عنوان رنگی از آرامش، طبیعت، زندگی و راحتی پذیرفته و درک می شود.
این ویژگی را می توان در هویت امیلی مشاهده کرد که او شخصیتی آرام است و در طول سفرش، آرامش می یابد. یکی دیگر از جزئیات برجسته فیلم این است که امیلی دائماً لباس هایی می پوشد که رنگ آن ها سبز یا قرمز است. علاوه بر این ها، این تنها شخصیت امیلی نیست بلکه شامل شخصیت هر زن دیگری نیز می شود. همه آنها یک شیء یا لباسی را به رنگ سبز یا قرمز دارند.در طول فیلم شخصیت هر یک از اطرافیان امیلی و ویژگی های شخصیتی هر یک از آن ها به گونه ای استادانه طراحی شده است. جنبه عشق، اشتیاق در تضاد با پاکی، و آرامش درون…
امیلی با استفاده صریح و روشن از این رنگهای ثابت، می تواند یک احساس و جنبه سورئالی، منحصر به فرد و در عین حال قابل شناسایی برای فیلم ایجاد کند. این رنگ ها نه تنها به یک نقش در فیلم تبدیل شده اند، بلکه نقش مهمی در شکل گیری و پیشبرد شخصیت امیلی پولان دارند. با استفاده از این سه رنگ و پیوند دادن به آغاز فیلم، می توان با وضوح بیشتری شخصیت امیلی جوان را به مخاطب نمایش داد. به نظر می رسد که امیلی با نقش های اصلی این سه رنگ که بازتابی از هویت در حال رشد امیلی است، دنیای کامل خود را ایجاد کرده است.